اختلالات رفتاری کودکان
کودكان قشر عمده اي از جمعيت جهان را تشكيل مي دهند. در كشورهاي در حال توسعه,سهم اين قشر از كل جمعيت تقريبا به پنجاه درصد مي رسد.شناخت صحيح اين قشر عظيم از جمعيت دنيا و كوشش در راه تأمين شرايط مادي و معنوي لازم براي رشد بدني,عاطفي و فكري آنانواضح تر ازآن است كه احتياج به تاكيد داشته باشد.معهذا نيازها و مشكلات رواني اين قشر عظيم از جامعه انساني تا نيمه دوم قرن بيستمآن گونه كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته و در زمينه تعريف,طبقه بندي و درمان اختلالات رفتاري يا روانپريشي هاي دوران كودكي اقدامات مهمي به عمل نيامده بود. اين عدم توجه جدي به مسايل رواني كودكان بخصوص از آن لحاظ قابل توجه بود كه تقريبا همه مكتبهاي فكري حاكم بر روانشناسي و روانپزشكي در قرن بيستم تجارب ويادگيري هاي دوران كودكي را بعنوان مهمترين عوامل تعيين كننده شخصيت و سلامت رواني افراد مورد تاكيد قرار داده بودند.عبهری (1377) بيان می کند که در سال 1977 در گردهمايي سالانه سازمان جهانی بهداشت، هدف اصلی اين سازمان و دولت ها درچند دهه بعد، دست يابی همه مردم به سطح مناسبی از بهداشت اعلام شد و هشت جزء اساسیمراقبت های بهداشتی اوليه به عنوانشرط دستيابی به اين هدف تعيين گرديد و سال 2000 زمان رسيدن به اين هدف قرار داده شد.در سال 1978، در کنفرانس مشهور آلماآتا،بيانيه ای که توسط 134 کشور از جمله ايران منتشر شد، بر اين امر صحه گذاشت و شعار «بهداشت برای همه تا سال 2000» راسرلوحه کار خود قرار داد. شايد بر اين اساس است که در سه دهه اخير مسايل رفتاري و رواني كودكان بعنوان يكي از موضوعات عمده روانپزشكي و روانشناسي درآمده است؛ به عنوان نمونه اي از اين افزايش توجه, مي توان به توسعه امكانات آموزشي و پژوهشي ويژه مسائل و مشكلات و بيماري هاي رواني كودكان در دانشگاهها ودانشکده های خدمات بهداشتی در کشورهای مختلف و نيز انتشار كتب و مجلات تخصصي در اين زمينه اشاره كرد. در ايران اهميت مسائل رواني و عاطفي كودكان در سالهاي بعد از انقلاب بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته و علاوه بر اختصاص دادن يكي از گرايشهاي عمده روانشناسي به كودكان استثنايي, دروسي نيز تحت عنوان روانشناسي مرضي كودكان و روانشناسي باليني كودك در برنامه هایآموزشي گرايش روانشناسي باليني گنجانيده شده است.
در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بررسي همه گيرشناسي بيماري هاي رواني متداول گرديد. بررسي هاي راتر و همكاران وي بر روي دانش آموزان انگليسي را مي توان نقطه عطفي در پژوهش هاي رواني كودكان به حساب آورد.
آمارهاي انتشار يافته نشان مي دهند كه عليرغم بهبود وضع زندگي و نيز ازدياد سريع موسسات و خدمات اجتماعي در اكثر كشورهاي جهان, مشكلات رفتاري و رواني كودكان و نوجوانان با سرعت و آهنگ بيشتري افزايش مي يابند.گلدفارب(1963) اشاره مي كند كه 8/29 درصد از كودكان سنين 9 تا 11 سال هر جامعه دچار اختلالات رفتاري هستند.گيل و همكاران (1981) در مطالعه اي كه در چهار كشور سودان, كلمبيا, هند و فيليپين انجام دادند, ميزان شيوع اختلالات رفتاري كودكان را 12 تا 29 درصد گزارش كردند.سازمان بهداشت جهاني اعلام داشت كه بر اساس بررسيهاي انجام شده, شيوع اختلالات رواني در بين كودكان 3 تا 15 سال در كشورهاي توسعه يافته 5 تا 15 درصدمي باشد كه اين رقم در مورد كشورهاي در حال توسعه نيز صادق است.
به عقيده بيگل هول و همكاران بررسي اپيدميولوژي, وسيله اصلي براي رسيدن به بهداشت براي همه در سال 2000 است. موضوع بهداشت رواني و اختلالات رفتاري در كشور ما موضوعي است كه مانند بسياري از كشورهاي جهان كمتر به آن توجه شده است و بيشتربرنامه ريزان بهداشتي و درماني از ميزان شيوع و عوارض احتمالي آن در سالهاي بعد اطلاعي ندارند. ايران از جمله كشورهاي در حال توسعه اي است كه 45 درصد از كل جمعيت آن را افراد زير 15 سال تشكيل مي دهند.با اين وجود سلامت و بيماري اين قشر مي تواند نقش موثري در سلامت و بيماري امروز و فرداي جامعه داشته باشد.
اختلالات رفتاري, عموماً اختلالات شايع و ناتوان كننده اي هستند كه براي معلمان و خانواده هامشكلات بسياري ايجاد مي كنند و به ميزان بيشتری با معضلات و روابط اجتماعي همراه بوده و نسبت به كودكان بدون اختلال, با شكستهاي تحصيلي بيشتري مواجه مي شوند و در نوجواني و بلوغ در خطر آشفتگيهاي رفتاري و اجتماعي مي باشند .
پيامدها و عوارض مشكلات رفتاري در زندگي فردي و اجتماعي كودك و حتي براي اطرافيان و اجتماعي كه وي در آن قرار دارد, معضلات بازدارنده بسياري ايجاد نموده و به عبارتي تماميجنبه هاي زندگي فردي و اجتماعي را تحت تأثير قرار مي دهد.اين امر با توجه به شيوع نسبتاً بالاي مشكلات رفتاري, نيازمند توجه ويژه مي باشد. در اين راستا، همه گيرشناسي اختلالات رفتاري كودكان به عنوان يكي از راهبردهاي شناسايي و تشخيص اختلالات مورد نظر و بررسي شيوع آنها, نقش مهمي در تركيب برنامه ريزيهاي بهداشتي دارد. بنابراين بررسي همه گيرشناسي اختلالات رفتاري كودكان مي تواند به عنوان يكي از اهداف برجسته فعاليتهاي بهداشتي در سطح جهاني و يا مراكز بهداشت و درمان در سطح ملي باشد.طيف گسترده اختلالات و پراكندگي و تغييرپذيري بسياري از انها در دامنه تقريبا نامحدود و دربرگيرنده تمامي جوامع و طبقات مختلف اجتماعي و منابع انساني و نيز محدوديت امكانات مالي و كمبود وقت, ضرورت شناسايي و تشخيص هرچه سريع تر اختلالات رواني- رفتاري و اقدامات فوري در جهت پيشگيري, درمان و بازتواني و نهايتاًارتقاءء بهداشت و بهبود سطح زندگي فردي و اجتماعي, نياز ضروري و مبرم و قاطعي را به روشهاي عامالمنفعه و كارآمد در اين حيطه مي طلبد, خاصه آانكه نگرش ها و باورهاي مردم درباره اختلالات رواني هنوز به شدت تحت تأثير باورداشتهاي خرافي و غير علمي و سنتي مي باشد.
پس، همه گيرشناسي مي تواند به عنوان يكي از بهترين روشهاي موجود جهت دستيابي به اهداف بهداشت رواني حائز اهميت باشد. كاربرد تعاريف يكسان و علائم آسيب شناسي همگون و ابزارهاي معتبر و قابل انعطافي كه در شرايط عملي حداقل مشكلات را دارا باشند, رسيدن به اهداف مورد نظر را ميسر مي سازد. با اين وجود لازم است پژوهش هاي همه گيرشناسي در جوامع مختلف اجرا شود تا هم دستيابي به اهداف بهداشت رواني را امكان پذير سازد و هم اطلاعات مناسبي درباره اختلالات رواني در اختيار مراكز تصميم گيري برنامه ها و فعاليتهاي بهداشت رواني قرار گيرد.