اختلال یادگیری املا و ریاضی
بيش از يك قرن است كه متخصّصان علوم تربيتي و روان شناسي وگفتار درماني در پي تشخيص و درمان مشكلات كودكـان مبتلا به اختلالات يادگيري بوده اند . بيشترين توجّه اين متخصّصان به مسئله خواندن و نوشتن متمركز بوده است .
مفهوم اختلال يادگيري براي اين متخصّصان به معناي آن بوده است كه كودك داراي هوش عادًي است . ليكن توانائي لازم براي به جريان اندازي اطّلاعات زبان و به ويژه زبان نوشتن را ندارد . براي مدّتي اين تقسيم بندي وجـود داشت كه اختلال يادگيري را به3 دسته ناتواني خــــــواندن ، ناتواني حساب و ناتواني نوشتن تقسيم مي كردند . اين تقسيم بندي توسط پزشكان انجام مي شد و تصـوّر مي شد كه اين افراد اختلالي در ساختمان يا در عملكردهاي مغـزي خود دارند . هم چنين ناراحتي هاي عاطفي ، پرتحركي،تحريك پذيري،پريشاني ، سرسختي ، اختلال در توجّـــه و ساير بي نظمي هاي ادراكــي را نيز نتيجه صـــدمات مغزي و نقصــان عملكرد سيستم عصبي مركزي مي دانستند كه مانع يادگيري خواندن ، هجي كردن ، نوشتن و مهـــارت در حساب مي شد .
در عين حال در دو سه دهه اخير متخصّصان به اين نتيجه رسيده اند كه علي رغم وجودبرخي از اختلالات بيو لوژيك در مبتلايان به ناتواني يادگيري ، راه چاره عمدهاين ناتواني ها با استفاده از روش هاي تعليم و تربيت امكان پذير است و اين حوزه از مشكلات كودكان اساساً در حيطه عـلوم تربيتي قرار مي گيرد .افراد مبتلا به ناتواني هاي يادگيري در تمام سطـوح سنّي و در تمام پا يه هايكلاسي از آمادگي تا دانشگاه وجود دارند . امتياز آن عدّه از كودكاني كه درسطوح دبستاني درس مي خوانند اصولاً اين است كه تأكيد و علاقه به شناسايي ودرمان اين گونه كودكان در اين دوره بيشتر است . درمــان موفّقيّت آميز بسياري ازكودكان مبتلا به ناتوانائي هاي يادگيري نيز سبب شده است كه شمار واقعي موارد ناتوانائي هاي يادگيري را در سطـوح بالاتر تقليل دهد .كودكـان مبتلا به ناتواني يادگيري اغلب داراي مسائلي هستند كه در چندين زمينه درسي ديده مي شود براي مثال مشكلات شنوايي گوناگـون مي تواند در پيشرفت كودك در بسياري از درس ها تأثيربگذارد .
والاس و كافـمن اظهار مي دارند كه تمامي كودكـان با نارسايي يكساني از يادگيري از نايستاده اند آنان هم چنين بر اين باورند كه ناتواني يادگيري افزون بر آن كه بر زمينه هاي گوناگـون تحصيلي اثر مي گـــذارد با عوامل ديگري نيز در هم آميخته مي شود كه از جمله آن سن كودك و طـرز برخــــورد او با ناتوانايي هايش است .
بسيارند كودكاني كه ظاهري طبيعي دارند . رشد جسمي و قد و وزنشان حاكي از بهنجار بودن آنان است . هوششان كما بيش عادّي است ، به خـوبي صحبت مي كنند ،مانند ساير كودكــــان بازي مي كنند و مثل همسالان خود با سايرين ارتباط برقرار مي كنند . در خانه نيز خود ياري هاي لازم را دارند و كارهائي را كه والدين به آنان واگذار مي كنند به خوبي انجام مي دهند و از رفتار و اخلاق عادّيبرخوردارند . وليكن وقتي به مـدرسه مي رونــد و مي خواهندخـواندن ونوشتن وحساب كـردن ياد بگيرند دچار مشكلات جـدّي مي شوند . اين كودكـــان كه در ابتدا اطمينان كافي به پيشرفت تحصيلي خود دارند به تدريج پس از گذشت چند ماهــي از اوّل سال خود را متفاوت از ديگـران مي بينند و كم كم متوجّه ناتواني خود در يادگيري مي شوند .
ناتواني يادگيري يعني اختلال در يك يا چند فـرآيند رواني پايه كه به درك يا استفاده از زبان شفاهي يا كتبي مـــربوط مي شود و مي تواند به شكل عـــدم توانائي كامل در گوش كردن ، فكر كردن ، صحبت كردن ، خواندن و نوشتن ، هجـي كردن يا انجام محاسبه هاي رياضي ظاهـر شود .
اين اصطلاح آن عدّه را كه به واسطـــه معلوليّت هاي ديــداري ، شنيداري يا حـركتي ، هم چنين عقب ماندگي ذهني يا محروميّت هاي محيطي ، فرهنگي يا اقتصادي به مشكـــلات يادگيري دچار شده اند شامل نمي شود . ناتواني يادگيري در نوشتن داراي اين خصوصيّت است كه دانش آموز با جا به جانوشتن حروف ، هجـــي خطا ، اشتباهات نقطه گذاري و معكـــوس نوشتن حروف ، كلمات را غلط مي نويسد . اين دانش آمـوزان در انشاء نويسي نيز دچار خطاهايگرامري مي شوند .اختلال در يادگيري رياضي با دشواري هائي دردرك مسائل،محاسبه و كسبمفاهيم رياضي مربوط است.
كودكان مبتلا به اين نوع اختلال در زمينه درك روابطفضائي نيز دچار مشكل هستند .
بديهي است جهت ياري رساندن به اين دسته از دانش آموزان كسب آگاهي از ميزانشيوع و تعـداد دانش آموزان مبتلا به اختلالات يادگيري در درجة اوّل اهمّيّت قراردارد پژوهش هاي انجام شده در اين زمينه به نتايج متفاوت و گاهي ناهمخوان منجر شده است .
ملكپور ( 1373 ) در پژوهش خود تحت عـنوان «تهّيه و تنظيم يك آزمـون تشخيص رياضي و استفاده از آن جهت بررسي و مقايسه عملكرد دانش آموزان داراي اخـتلال يادگيري در پايـه هاي سوّم و چهارم ابتدائي دبستان هاي مشهد» به اين نتيجه رسيد كه بين عملكــرد دانش آموزان عادّي و دانش آموزان داراي اختلال يادگيري در رياضي تفاوت معني دار وجود دارد .
ضمن تخمين هاي سازمان يونسكو حدود10 تا 15 درصد از تمام كــودكان جهان را مي توان در شمار كودكان استثنائي قرار داد . اين گروه بزرگ از كودكان دچار نوعي ناتواني هستند و هر دسته از آنان محــدوديتهاي مختلفي دارند كه متفاوت از وضعيّت گروه هاي ديگر است و به اين جهت به يك رشته برنامه هاي متنوع آموزشي و پرورشي وحرفه اي و شغلي براي كمك به اين افراد نياز است . حال آن كه ، هنوز حتي فاقد پژوهش هاي روشني هستيم كه نتايج ، حاصل همين برنامه هايمحدود و ناقص فعلي را ارزيابي كرده باشد .
زياد نيستند افرادي كه براي ارزيابي فعّاليّت هاي موجود و مقايسه آن با نيازهاي افرادداراي اختلال ، تخصّص لازم را داشته باشند . هم چنين به جرأت مي توان گفت كه عملكرد مؤسّسات آموزشي و حرفه آموزي با كار ساير نهاد هاي اجتماعي هماهنگي ندارد .
و امّا تعليم و تربيت ويژه ، به نظامي ازبرنامه ها و خـدمات آموزشي و پرورشي گفته مي شودكه به كــودكان و افراد استثنايي و ناتوان و معــلول ياري مي رساند تاظرفيت هاي خدادادي خود را رشد دهند . اين افراد ممكن است دچار عقب ماندگي ذهني ، ناتواني يادگيري ، اختلال هاي عاطفي و غيره . ساير معلوليّت هاي جسمي باشند . كودكي كه رشد طبيعي دارد صدها امكان و فرصترا براي احساس خشنودي از خود داراست وي با داشتن اين امر كه ديگران نيز درمورد او احساس رضــــامندي مي كنند خشنودي اش افزون مي يابد . رابطة او با والدينش يك خشنودي خــــاطر دو سويه است چرا كه انجام كامل اعمال از سوي او موجب واكنشطبيعي والدين در تأييد و تشويق وي به ادامه و تكميل كار مي گردد. كودك طبيعياز يك طرف در نتيجة احساسات دروني خود نسبت به انجام امور و از طرف ديگر در اثر آگــاهي اش به اين امركه اطرافيانش نيز وي را مورد تأييد قرار مي دهند . احساس ارزشمندي و شخصيّت جاه طلبانه اش راتكامل مي بخشد . احساسات وي درمــوردتجربه هاي محيطي اش نقش مثبتي را در ارتباط و همانندي سالمش با والدين و ساير چهره هاي مهّم زندگيش القاء مي كند .از اين رو ويژة كارهاي « من» نظير تحمّل ناكامي ها و ملاحظة ديگران در يك روال طبيعي و سالم گسترش مي يابد . او ياد مي گــــيردكه در تعامــل اجتماعي خــود ، ارتباط متقابل و موفّقيّت آميزي با مردمـان محيط برقــرار مي كند .
در مقابل تكامل شخصيّت كودكي كه داراي ناتواني هاي يادگيري است به روال آن چه در نزد كودكــان بهنجار است صورت نمي پذيرد . بديهي است در صورتي كه سيستم اعصاب مركزي معيوب بوده و به روال سالــم و طبيعي نضج نيابند ، ويژة كارهـــاي « من » نيز به طور معكوس عمل مي كند . اختلال در چنين اعمالي به نوبه خودبه حيطةسوائق و ادراك منتقل شد و به يك رشد ناقص در عملكردهاي « من» منجر مي شود . ودر نتيجه تلاش هاي كودك در به انجام رساندن ماهرانه وظائفش به احساس ناكامي بدل مي شود و كارها نيمه تمام باقي مي ماند . فعّاليّت هاي مختلف وي به جاي پرورش احترام به نفس و ارزشمندي « من » به احساس خود نكوهشو ملامت خويش منتجمي گردد ، چرا كه واكنش ها و فعّاليّت هاي كودك ، والدينش را به يك پاسخ طبيعي و غرورآميز بر نمي انگيزد ، بلكه برعكس نتيجة كارهاي كودك ، تجربه اي از احساس اضطراب و ناكامي را در پدر و مادر به وجود مي آورد . و درنهايت كار به انزوا وطرد خويشتن و اجتناب از انجام امور كشيده مي شود . كودك ناتوانبا چنين احساسي از خود و دنياي اطرافش ، جهان را محيطي نا امن و هولناك خواهديافت و خود را فردي بي كفايت و شخصيّتي بدون هويّت ارزيابي خواهد كرد و پيداست كه قابليّتي را نيز براي ارتقاء در خود سراغ خواهد گرفت و به رضامندي خاطر و شناخت مطلوب نيز دست نخواهد يافت .
هنگامي كه چنين كودك غرور شكسته اي وارد مدرسه مي شود خرد شدن شخصيّتاو ادامه يافته و تشديد مي شــود .
از طرفي ورود به مدرسه نقطة آغاز از يك حركت طولاني است در بين راه عواملي باعث كند شدن حركت دانش آموزان مي شود و يا آن ها را از مسير خارج مي كند و در نتيجه آن طوركه برنامه ريزان آموزشي ، خانواده ها و خود دانش آموزان انتظار دارند نمي توانند درمدّت زمـان معيّن پايه هاي تحصيلي را با موفّقيّت پشت سرگذارند . يكي از عوامل عدم موفّقيّت تحصيلي دانش آموزان وجود اختلال يادگيري در برخي از دانش آموزان است كه منجر به افت تحصيلي و ترك تحصيل آن ها خواهد شد و لطمات جبران ناپذير از نظر رواني و اقتصادي به كودك ، خانواده و نظام آمـوزش و پرورش كشور وارد خواهد شد .
دانشمندان تعليم وتربيت در سال هـاي اخير به اين باور انساني رسيده اند كه آموزش و پرورش ويژه بايد در راستاي ايجاد فرصت هـاي بيشتر براي نزديك كردن افراد استثنايي به زندگي افراد بهنجار عمل كند و حقوق پايه اي انساني آنان رابراي سرنوشتي مطمئن و رضايت بخش تأمين كند . از اين ديدگاه جا دارد كه جامعة ما به جاي ارائه صدقات وكمك هاي مالي به افراد در اين انديشه باشد كه امكان زندگي مستقل و آبرومند و خودكفا را براي آنان تدارك بيند و ناتواني و معلوليّت اين افـراد را بهانه اي براي بي توجّهي به آنان قرار ندهد .اين تفكّر عاميانه نيز بايد تغيير يابد كه گويا دولت مسئول است كهفقط به ارائه خدمات پزشكي و بهداشتي به اين افـراد بپردازد . حال آن كه حقوق انساني و اجتماعي و آموزشي و پرورشي آنان براي وصول به زندگي مستقل و بهره گيري از فرصت هاي مساوي و هم چنين حــق انتخاب و تصميم گيري شخصي آنان نيزبه همن اندازه داراي اهمّيّت است . از اين رو در ابتداي امر بايد به برنامه ريزي پرداخت .
هرگونه برنامه ريزي ابتدا با تحليل وضع موجود جهت شناسائي مسائل و نيازهاآغاز مي شود و در مراحل بعد ضمن پيش بيني خط مشي ها و برنامه ريزي هاي مناسب طريقه رفـع دشواري ها و تأمين نيازها پيشنهادمي گردد. با توجه به پيچيدگي نظام هاي اجتماعي ، اهمّيّت و سيطرة فرهنگ مـكتوب در جوامع كنوني و گسترش روز افزون دانش و اطّلاعات ، سواد در مفهوم يادگيري خـواندن ، نوشتن و حساب كردن يكي از بنيادي ترين و ضروري ترين نيازهاي امروز به عنوان پايه اي براي يادگيري هاي بعدي هر فرد محسوب مي شـود .
پراكندگي اين عدّه از دانش آموزان سبب غفلت مسئولين آموزش و پرورش در ارائة خدمات درماني مناسب شده است حال اگر از تعداد اين دانش آموزان آمار و ارقام دقيقي در دست باشد يقيناً مي توان در مراحل بعدي اقدامات شايسته ايدر زمينه هاي زير به انجام رساند :
1- جلوگيري از صرف هزينه هاي بيهوده توسط والدين و مدارس .
2- پيش بيني مراكـز خدمـــــــات درماني ويژه .
3- برگزاري دوره هاي آموزشي خاص جهت معلّمان .
4- پيش بيني معلـــمان مـــــــوردنياز .
5- پيش بيني هــــــزينه هـاي اقتصادي .
6- پيش بيني برنامه هاي صحيح آمــوزشي .
اختلال يادگيري در املا :
ناتواني يادگيري در نوشتن داراي اين خصوصيّت است كه دانش آموز با جا به جانوشتن حروف ، هجي خطا ، اشتباهات نقطه گذاري و معكوس نوشتن حروف ،كلمات را غلط مي نويسد. اين دانش آمـــوزان در انشا نويسي نيز دچــار خطاهاي گرامري مي شوند .
در اين پژوهش اختلال يادگيري در املا با آزموني كه متشكل از يك متن جهت املا بوده اندازه گيري شد . در صورتي كه نمره فرد 5/4 و يا كمتر از آن باشد در گروه ابتلا به اختلال يادگيري قرار مي گيرد .
اختلال يادگيري در رياضي :
اختلال در يادگيري رياضي با دشواري هائي در درك مسائل ، محاسبه و كسب مفاهيمرياضي مربوط است . كودكان مبتلا به اين نوع اختلال در زمينة درك روابط فضائي نيز دچار مشكل هستند .
در اين پژوهش اختلال يادگيري در رياضي از طريق آزمون اندازه گيري شد . بدين ترتيب كه اگر نمره فرد 5 و كمتر از آن باشد در گروه مبتلايان به اختلال يادگيري قرار مي گيرد .