خلاقیت
خلاقيت يك موهبت الهي است . از آنجايي كه اساس پيشرفت جوامع و مانع وابستگي آنان به بيگانگان است. همه جوامع به افراد خلاق نياز مبرم دارند . آن چه مهم است فراهم نمودن شرايط رشد و بالندگي و حذف عوامل بازدارنده ي تفكر خلاق در نظام آمزش و پرورش است .
معلمان مي توانند با خلاق بودن خود ، خلاقيت را در دانش آموزان نيز پرورش دهند . با پرورش خلاقيت در دانش آموزان ، مي توان ديد آنان را نسبت به محيط اطراف گسترش داد.بينش آنان را دقيقتر كرد و نگاه آنان را به محيط پيرامون ، همراه با تفكر منطقي رشد داد .
افراد خلاق به منزله نيروهاي جهش يافته اي هستند كه كليه توان و رشد جامعه را در دست دارند . رابطه جامعه با خلاقيت به منزله رابطه روح با بدن است . بنابراين شناخت خلاقيت اجتماع بشري را به وجد و نشاط مي آورد . بسيار عاقلانه به نظر مي رسد كه به جاي غرامت عقب ماندگي از شناخت و پرورش خلاقيت و حذف عوامل بازدارنده ي آن هزينه بپردازيم.
پرورش خلاقيت كودكان كار آساني نيست و نياز به اعتقاد ، عزم راسخ و تعهد والدين و معلمان و مربيان دارد. تمام كودكان نمونه هاي خارق العاده اي هستند. آنها مي توانند خلاق بوده و در بزرگي نيز مي توانند خلاق باقي بمانند. خلاقيت تنها مختص افراد «استثنايي» و «تيزهوش» نيست هر چند ممكن است اين افراد داراي نيروي بالقوة بيشتري براي استفاده در راههاي خلاق باشند.
خلاقيت ، به عنوان تجسم و پيش بيني و ايجاد انديشه هاي نو ، ويژگي ممتاز انسان از حيوان و ماشينهاي رايانه اي تلقي مي شود و نقش بنيادي آن در پويايي جامعه و رشد اقتصادي و تكامل فرهنگ محسوس است. بنابراين لازم است ما در پي دانش آموزاني باشيم كه تعليم و تربيت را تلاش در جستجوي معنا تلقي كنند. نه جمع آوري نمره هاي قبولي ؛ تحقيق را دوست داشته باشند ، به كشف رشته هاي جديد فكري دست زنند ؛ بدانند چطور وقت خود را تنظيم كنند. خوب بخوانند ، از منابع دانش به طور مؤثر استفاده كنند و در انجام دادن تعهداتي كه از عضـــويت آنها در مدرسه ناشي مي شود كوشـــا باشند.اكنون اين واقعيت غيــرقابل انكار است كه تقريباً همه كودكان مــــي توانند خلاق تر شده و با خلاق تر شدن زندگي درخشان تري را ادامه داده و با يكديگر بهتر زندگي كنند.
متأسفانه در مدارس كنوني، معلمان مي كوشند تا اطلاعات وسيع و پراكنده را از دل فرهنگها و دايره المعارفها بيرون بكشند و به ذهن كودكان منتقل نمايند. آنها دانش را با اطلاعات آشفته اشتباه گرفته اند چون دانش بايد تدبيري باشد كه فرد را هنگام برخورد با مسائل زندگي هدايت كند، نه اين كه او را وادار به حفظ كردن تدبيرهاي پيشينيان نمايد در جهاني كه با تغييرات سريع و پرشتاب همراه است، پيش بيني اينكه در آينده چه دانشهايي براي برخورد با محيط لازم است ، كاري بس مشكل و در عين حال ضروري مي باشد. دانش نظري محض كه با فعاليتهاي عملي كودكان ارتباط نداشته باشد، نه تنها سودي ندارد بلكه زيان بار نيز مي باشد. پس اطلاعاتي كه از فعاليت كودك نشأت نگيرد و با عمل توأم نباشد براي او بي معناست. دانش نظري، پلي است كه ذهن كودك را از شك و ترديد به كشف و يقيـــن مي رساند. اين پل نمي تواند شخص را به حركت وادارد ولي عبور او را تسهيل مي كند. كودك را واجد دانش نمي كند، بلكه او را در راه كسب دانش تحريك مي كند. مجموعه اطلاعاتي كه در كتابهاي درسي مي آيد براي كودك عصر ما دانش نيست بلكه محركي است به سوي دانش و محرك به خودي خود ارزشي ندارد، بلكه ارزش آن در پاسخي است كه در شخص پديد مي آورد. بنابراين بهـــتــر است به جاي آنكه به فكر افزايش اطلاعات و يادگيري هاي دانش آموزان باشيم به اصلاح و تغيير نظام آموزشي پرداخته شود تا روش هاي آموزشي و تربيتي بهبودي يابند ومسيرآموزش به سمت پرورش افراد خلاق و مولد اطلاعات تغيير يابد تا با امكانات موجود دستاوردهاي بزرگي در جامعه بدست آيد.
نظام تعليم و تربيت بايد به دانش آموزان كمك كند تا درك عميقي از جهان بدست آورند و آنها را به ادامه يادگيري مشتاق كند.
چه بايد كرد كه يادگيري بيشتر هدف باشد تا وسيله ( مثلاً وسيله اي براي كسب نمره هاي بالا) ؟ معلمان چگونه مي توانند آموزش را طوري تنظيم كنند تا دانش آموزان كلاسهاي خود را نه با آهي حاكي از خلاص شدن و نه با فكر فراموش كردن همه آنچه ياد گرفته اند ، بلكه با شوق به يادگيري هر چه بيشتر درك كنند؟ چگونه مي توانند رويه هايي را كه موجب از بين رفتن خلاقيـــــت در سالهاي اول مدرسه مي شود از بين ببرند و به جاي آن ،دانـــــش آموزان را تشويق كنند تا خود را آزادانه و از راههاي بديـــع و شخصي بيان كنند ؟ چگونه معلمان مي توانند دانش آموزان را تشويق كنند تا افكار خود را با هم در ميان بگذارند ، نه اينكه آنها را مخفي كنند تا فرصت برتري خود از ديگران را به مـــخاطره نيندازند ؟ چگونه معلمان مي توانند همكاري ، درك دو جانبه ، همدردي و دلســـــــوزي را تشويق كنند ؟ دانش آموز به «حفظ كردن و پس دادن » و اجبار به تحويل صرف آنچه معلم مي خواهد كاست ؟ چگونه معلمان مي توانند تفكر مستقل را در دانش آموزان تشويق كنند ؟
رابرت ميگر (1968) معتقد است كه اولين هدف معلمان بايد اين باشد كه كاري كنند دانش آموزان در اضطراب به كار بردن آنچه آموخته اند نباشند و مشتاق باشند كه بيشتر بياموزند.
در شرايط كنوني، خلاقيت نه يك ضرورت ، بلكه شرط بقاست. بنابراين نظام آموزشي بر تربيت و پرورش افرادي كه قادر به حل خلاق مسائل غيرقابل پيش بيني باشند تأكيد مي ورزد .
بررسي رابطه بين خلاقيت و آموزش نشان مي دهد كه بر خلاف ديدگاه نظريه پردازان گذشته كه خلاقيت را توانايي ارثي و ذاتي تلقي مي كردند ، امروزه مي توان آن را به ويژه براي كودكان و نوجوانان آموزش داد.
مطالب فوق بيان كننده تأثير متفاوت روشهاي گوناگون تدريس در پرورش خلاقيت دانش آموزان همچنين آموزش پذير بودن آن مي باشد. بنابراين شناسايي و حذف عوامل بازدارنده تفكر خلاق در مدارس از اهميت و ضرورت خاصي برخوردار است.
امروزه در عصر گسترش روز افزون علوم و فنون و حاكميت صنايع و تكنولوژي برتربرهمه ابعاد و جنبه هاي زندگي ، مسئله اي كه بيش از هر چيز ديگر توجه كارگزاران جوامع را به خود جلب كرده است، مسأله خلاقيت ، نوآوري ،هدايت و حمايت از صاحبان انديشه هاي خلاق است. لذا بحث درباره ي «خلاقيت » به معني سخن گفتن دربارة با ارزش ترين و سرنوشت سازترين مفاهيم و پديده هاست بنابراين طرح چنين موضوع حياتي در جامعه از اهميت بسزايي برخوردار است. يكي از مهمترين وظايف دست اندركارن نظام تعليم و تربيت كشور ما ، تربيت افرادي است كه وجودشان سرشار از خلاقيت در زمينه هاي مختلف باشد تا اين افراد بتوانند در آينده بار مهمي از وظايف و مسئوليتهاي علمي ، فرهنگي، هنري، اجتماعي جامعه را بر دوش بكشند و يكي از مهمترين مكانهايي كه مي توان در آن افراد خلاق بار آورد محيط هاي آموزشي و بويژه مدارس هستند و معلمان از جمله افرادي هستند كه مي توانند با تفكر خلاق سبب بروز خلاقيت دانش آموزان گردند و بالعكس مي توانند با اعمال شيوه هاي نامناسب سبب عقيم ماندن خلاقيت آنان شوند.
نظامهاي آموزشي در عرصه جديد لازم است وضعيت خود را از حالت سنتي و ناكارآمد به نظام خلاق و پويا تبديل نمايند. و روشهاي غيرخلاق را كنار گذاشته و هر چه بيشتر از روشهاي فعال استفاده نمايند. بنابراين خلاقيت بايد جزيي از زندگي روزمره ي تمام كودكان باشد. حياتي ترين عامل در خلاقيت، انگيزه ي انجام كار خلاق مي باشد. محيط اجتماعي كودكان (خانه و مدرسه) تأثير قابل ملاحظه اي در انگيزه آنها دارد و از نقطه نظر علمي تأكيد بر روي انگيزه خلاق بودن مفيدتر از تاكيد بر روي استعداد مي باشد و براي والدين و معلمان و مربيان بهبود محيط خانه و مدرسه ي كودك بسيار آسان تر از تغيير شخصيت كودك و يا افزايش مؤثر انبار استعدادهاي وي است.
دانش و آموزشي كه با تفكر پيوند نخورده ، مرده ، جامد و مانع خلاقيت است و كسي كه ذهنش را با چنين دانشي پر كند هيچ گاه از تفكر مستقل بهره مند نخواهند بود، دانش بدون تفكر بزرگترين دشمن خلاقيت بوده و به آساني شخص را به خودبيني و نخوت و كوته نظري مي كشاند.