خطاهای زبانی
خطاهاي زباني از دورانهاي كهن و از آغاز پيدايش نظام گفتاري موسوم به زبان در بين انسانها، همواره توجه محققان و پژوهشگران را به خود جلب نموده و با پيدايش علوم روانشناسي و زبانشناسي در قرن 18 و 19 ميلادي و آغاز فعاليتها و پژوهشهاي آكادميك در اين دو رشته از علوم انساني، توجه زبانشناسان و روانشناسان را نيز به خود معطوف داشته و موضوع و پروژه ي تحقيقات گسترده اي در عرصه هاي نظري و عملي زبانآموزي بوده است. اين در حالي است كه تا چند دهه ي قبل، ديدگاه و رويكرد جاري و متداول نسبت به خطاهاي زباني چنان تيره و منفي بود كه جمع زيادي از پيروان مكتب زبانشناسي مقابله اي بر اين باور بودند كه خطاهاي زباني در واقع نمايانگر عدم توفيق معلم زبان در آموزش زبان دوم/خارجي و همچنين نشانگر شكست زبان آموز در يادگيري است.
اين رويكرد تيره و منفي در كتابهايي كه در دهه ي 1960 در زمينهي «روش تدريس» تدوين و تأليف شدهاند كاملاً مشهود ميباشد. به عنوان نمونه، نويسنده ي كتاب معروف «زبان و زبان آموزي»(1960) كه زبانشناسي سرشناس و از چهره هاي معروف و تلاشگر و تأثيرگذار آن دوره مي باشد و «نلسون بروكس» نام دارد؛ خطاهاي زباني را به گناه تشبيه و تعبير ميكند و چنين ميگويد:«… مانند گناه از ارتكاب خطاهاي زباني بايد اجتناب كرد».از ديدگاه طرفداران مكتب زبانشناسي مقابله اي، خاستگاه و عامل اصلي اكثريت قريب به اتفاق خطاهاي زباني، تفاوتها و اختلافهاي زبان مادري زبان آموزان با زبان دوم/خارجي آنهاست. بعد از دوره ي كوتاهي كه از رواج و گسترش قلمرو نظري زبانشناسي مقابلهاي گذشت اين ديدگاه و اين مكتب مورد هجوم انتقادات بسيار شديد ديگر زبانشناسان و ديگر مكاتب در حال ظهور و تكوين زبانشناسي واقع گرديد. تحقيقات اين دسته ي اخير در دهه هاي 1960 و 1970 اين واقعيت را نشان ميداد كه يگانه خاستگاه و منشأ خطاهاي زباني، زبان مادري نيست چرا كه عوامل ديگري همانند تعميم افراطي، انتقال يادگيري، راهبرد ارتباط و يادگيري و غيره در بوجودآمدن خطاهاي زباني مؤثر و دخيل هستند. همچنين در پي انقلاب علمي- زبانشناختي چامسكي كه در عرصه ي زبانشناسي نوين ظهور و تكوين پيدا كرد اغلب زبانشناسان پيرو اين رويكرد نوين به راهبردها و فرآيندهاي يادگيري و فراگيري زبان و در كل به فرآيند زبان آموزي علاقه نشان دادند و در اين عرصه به تحقيق و تفحص و پژوهش پرداختند. و به همين مناسبت و در راستاي همين رويكرد بررسي خطاهاي زباني مورد توجه ويژه ي اين زبانشناسان قرار گرفت و اهتمام و عنايت وافر به تحقيقات مربوط به خطاهاي زباني از سوي اين دسته بعمل آمد و در واقع خطاهاي زباني و بررسي علمي آن جايگاه و پايگاه واقعي و شايسته ي خود را باز يافت زيرا كه زبانشناسان به واسطه ي تجزيه و تحليل خطاهاي زباني با فرآيندهاي زبان آموزي آشنا شدند و با توصيف و طبقه بندي علمي خطاهاي زبان آموزان توانستند گامي اساسي و بنيادين در راه حل مشكلات زبان آموزي در زبان آموزان بردارند.
خطاهاي زباني كه فراگيران و زبان آموزان در مسير يادگيري زبان دوم/خارجي انجام مي دهند همواره به عنوان پروژه اي جالب و در عين حال خطير براي پژوهش و تحقيق از جانب معلمان زبان و مؤلفان و طراحان كتابهاي درسي در نظر گرفته شده است و در واقع هدف اساسي از اين قبيل تجزيه و تحليلها و در نتيجه بررسي تقابلي خطاها در دو نظام زباني متفاوت، كمك به جريان يادگيري زبان دوم/ خارجي و تسريع فرآيند آموزش آن است. كه البته اين مهم با بررسي علمي و همه جانبه ي پديده ي «خطاي زباني» در راستاي نظريه هاي زباني و نظريه هاي يادگيري صورت خواهد پذيرفت.
اولين زبانشناسي كه اهتمام به پايه گذاري و تأسيس شاخه ي «بررسي مقابله اي» نمود، فرايز(1945) ميباشد. وي چنين ادعا نمود كه كارآمدترين مواد آموزشي همان هايي هستند كه بر مبناي توصيف علمي زبان دوم و بر اساس سنجش و مقايسه با توصيف علمي زبان اول بنا نهاده مي شوند.
لدو(1957) گفته ي فرايز را چنين تأويل و تكميل مي نمايد: «افراد به انتقال صورتها و معني ها و توزيع آنها از زبان و فرهنگ مادري و بومي خود به زبان و فرهنگ خارجي متمايلند».
هدف زبانآموز از ديدگاه فرايز(1945) بوجود آوردن و ايجاد يك مجموعه عادتها است و او همچنين ابراز ميدارد كه براي دستيابي زمانمند به اين هدف يكي از موارد بنيادين و اساسي و يكي از ابزارهاي كليدي براي اين مهم، مواد آموزشي مناسب است و مواد آموزشي اي كه فرايز و لدو پيشنهاد مي كنند براي هر زباني مختلف ميباشد.
لَدو(1957) همچنين اعتقاد دارد كه آن گروه از تكه هاي زباني كه در زبان اول و دوم شبيه اند، آسانتر ياد گرفته مي شوند و آن دستهاي كه متفاوتند يادگيريشان براي زبان آموز مشكلتر خواهد بود.
تجزيه و تحليل خطاهاي زباني بر اين فرض استوار است كه ارتكاب خطاهاي زباني در فرايند زبان آموزي، امري طبيعي و اجتناب ناپذير است و براي شناختن و آگاهي پيدا كردن نسبت به حوزه هاي خطاآفرين و حيطه هاي مشكلساز در فرآيند زبان آموزي نيازمند «طبقه بندي كيفي خطاها و نشان دادن بسامد تكرار هر يك از خطاها» ميباشيم.